هنوزم برام عجیبه...

خیلی عجیبه ...

 

هر وقت می رفتیم اون خونه خارج از تهران که پدرم ساخته بود، احساس خوبی نداشتم. خسته و بی حوصله می شدم. ولی این بار با حضور  اون حس خوب و خوش آیندی داشتم. و از بودن در اونجا لذت می بردم.

حس اعتماد به نفسی که اون داره نا خداگاه به من آرامش خیلی مطبوعی میده... که امیدوارم خدا هیچ وقت ازمون نگیره.

برام خیلی عجیبه و باورش مشکل... یه لحظه به خودم اومدم دیدم که اصلا به چشم همسر بهش نگاه نمیکنم. یعنی نمیتونم نگاه کنم. بیشتر به چشم یه دوست صمیمی نگاش می کنم. و باز هم غرق لذت می شدم.

 

خیلی خوبه و واقعا خدا رو به خاطرش شکر می کنم.

 

مهم نیست که لباش چه شکلیه....
مهم اینه که حرفایی که از توش در می یاد چقدر گرم و دلچسبه !!!

آینه شمعدون

خدای من...........
وای.........


چقدر زمان گذشته.....
چقدر همه چیز فرق کرده.....

چقدر احساسات گوناگونی رو پشت سر گذاشتم...
و ... چقدر الان راضیم.

کلی کاغذ پاره دارم که رو هر کدومشون یه چیزی نوشتم. ولی اونی رو که پشت فالم نوشتم رو هنوز دارم...  فالم اولش با این جمله شروع میشه.. حلقه ازدواج داری ...
آینه شمعدون ... به شادی میرسی..

و خوب خیلی هم زود خیلی زودتر از اون چیزی که فکرش رو بکنم حلقه داشتم...

و پشتش نوشتم :
« یه بلوز سفید پوشیده که خیلی هم چروکه ... با یه گرمکن سرمه ای ... می دوه و می خنده و بازی می کنه و مثل یه اسب نفس می کشه.. می مونم که آیا ممکنه رازی تو زندگیش باشه که من ندونم ... نمی دونم ... شاید . تو زندگی هر کسی ممکنه که حرف ناگفته وجود داشته باشه...
با تمام وجود نگرانم... نمی دونم که کار درست کدومه کار غلط کدومه ... نگرانم و تمام کارهام انگار به نگرانی ختم می شه. .. شدم یه ادم بی خاصیت و بی مصرف که به یه تار مویی بنده !!! شاید هم به خاطر  همینه که حالم خوب نیست.و نمیدونم که چرا اومدم این جای مسخره !!! دلم گرفته و هم بغض کردم . بدنم مور مور میشه... انگار که یه عالمه اتفاق دور و ورت افتاده باشه و تو هیچ کدومش رو ندونی ... و همش رو هم بندازی روی دوش اونی که میگی عاشقته ... »

خوب یادمه که فردای اون روزی که رفتیم تنیس ننتونستم برم سر کار. سرما خورده بودم. ولی این حس ولم نمی کرد. تقریبا؛ یکی دو هفته بعدش در یک حرکت ضربتی اومدن بله برون و دو هفته بعد هم ازدواج کردم و هنوز حدود یکماه ونیمه که تو شوکیم.....

ولی در آخر واقعا؛ دلم می خواد خدا رو به خاطر تمام داده ها و نداده هاش شکر کنم. چون قدرتی رو بهم داده که مطمئنم می کنه میتونم از پس زندگی بر بیام.