اینروز ها دلم می خواد بنویسم و بنویسم و بنویسم . فکر می کنم شدم باز همون مریم بانوی سابق. البته از این موضوع خوشحالم. خوشحالم که هنوز زندگی می تونه به من لبخند بزنه و مهمتر از اون اینه که من میتونم لبخندشو ببینم.
امروز رئیس موشیم اومدو گفت : مریم دیروز برات Adobe نصب کردم همینجور هاج و واج نگاش کردم . اومد بالای کامپیوترم و گفت کو همیجا رواین صفحه گذاشته بودم . دستم و گذاشتم جلوی صورتم. گفت Delete کردی گفتم آره خوب قبلا داشتمش. یه نگاهش کردم گفت اشکال نداره. خندم گرفته بود اون نصب می کنه من حذف!!!