آهنگ لحظه های بی تو بودن.... معین تموم فضای ماشین رو پر کرده بود و زن و شوهر داشتن راجع به پیدا کردن کار صحبت می کردند. مرد برگشت و گفت: مریم خانوم برام دعا کنید این کار برام درست شه!
دلم یه جوری لرزید.
خدا می دونه که اگر او اتاق خالی طبقه سوم مال من بود حتما بهش می دادم.
تو دلم دعا کردم خدایا هیچ مردی رو پیش زنش شرمسار نکن!