زندگی ....

گاهی اوقات یه چیز هایی پیش می یاد که پر میشم از حرف.. پر میشم از کلمه ... ولی وقتی که چند دقیقه میگذره تمام اون کلمه ها مثل نوشته روی یخ آب میشن ... دیگه هیچ چیز یادم نمی یاد... من مثل سهراب نیستم که تمام کلمااتش اینقدر قشنگ و پر معنی باشه که با یه جمله اش بشه یه عمر زندگی کرد... تا شقایق هست زبندگی باید کرد.

 

توی ماشین نشسته بودم و اون هم نوار سهراب با صدای خسرو شکیبایی گذاشته بود و من غرق شده بودم در لذت گوش دادن به اون کلمه ها که با هماهنگی خاصی در کنار هم می رقصیدند.

 

از زندگی میگفت : زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود..... زندگی شستن یک بشقاب است...   

 

و واقعا" هم زندگی  خیلی سادست .. باید یاد بگیری که سختش نکنی .. زندگی همون سفره شب یلداست که با یه دنیا عشق چیدی ...  زندگی همون لبخند با طراوته ... زندگی همون گرمای دستاته....

 

و اون هم حق داشت ... آخه اینقدر تو یاد زندگی با غرق شده بود که یادش رقته قبلا" چه جوری بوده... یادش رفته که فقط می تونه از زندگی خودش انتظار داشته باشه نه  از زندگی پدر و مادرش.. و به خاطر همین هم ناراحت شده بود چون افکارش و با واقعیت خیلی فرق دشته...

امیدوارم که بار زندگیمون اینقدر سنگین نباشه که من زیرش خم شم  و یادم بره که شب یلدا چه روزیه...

 

باید یادم بمونه که : زندگی آب تنی در حوضچه اکنون است...

نظرات 3 + ارسال نظر
سیاورشن چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:47 ب.ظ http://blue-eye.blogsky.com

سلام تعبیر زیبایی بود . به من هم سر بزن من از فرهنگ وهنر هرمزگان می نویسم

مهیار جمعه 4 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:08 ق.ظ http://www.mahyar-music.blogsky.com

سلام وبلاگ خوبی داری اگه دوست داشته باشی تبادل لینک کنیم .منتظرت هستم .یه سری بهم بزن خوشحال میشم.

طناز دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 08:05 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

و سخت ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد