دوستت داره !!!

عجیبه... روز شنبه و بیکاری.... واقعا" عجیبه .. نمیدونم که چه اتفاقی افتاده  ....

 

ولی خوب خدا رو شکر که الان بیکارم . مال خودمم...

و میتونم غرق شم تو لذت دوست داشته شدن.. میدونی حق با اون زن فالگیره است ... می خوامش .. دوستش دارم .... ولی گاهی از اوقات به طور وحشتناکی می ترسم.. شاید از آینده نا معلوم ... از اینکه اینهمه از خودت مایه میذاری آخرش می شه تازه 50 به 50  .... آیا بشه آیا نشه.. اگه میشه آیا خوب باشه آیا نباشه... اگه خوب باشه آیا ایده آل تو باشه آیا نباشه...بعد از 20 سال زندگی تازه نفهمی که نه بابا اشتباه میکردی... عشق چیه .... عاشق کدومه !!!

 

 

میخواستم یه چیز دیگه بنویسم میخواستم از فیلمی بنویسم که با هم دیدیم... میخواستم از حسی بنویسم که داشتم.. می خواسم بگم که گاهی اوقات یه جوری دوست داشتنش رو با تمام وجودم لمس میکنم. آخه تا حالا همچین احساسی نداشتم . فقط دوست داشتن خودم رو می فهمیدم... می خواستم بگم که وقتی دستش رو دور بازوم حلقه کرد حس کردم که با تمام وجودش من رو میخواد. وقتی که میگه با تمام سلولام دوست دارم می دونم که راست میگه... میخواستم بگم که حس خووبیه ولی نگفتم... در عوض فقط از ترسم گفتم.... ترسی که با اون میزانش خیلی کمتره ولی هست...

چون میدونی که مستقله. میدونی که وابسته به خونوادش نیست ... میدونی که میتونه روی پای خودش وایسه به سادگی.. میدونی که حرفش حرف.. رو حرفاش اگه 100% نتونی حساب کنی 99.9% میتونی! می دونی که دوستت داره و زندگی با تو رو واقعا میخواد. میدونی که تا حدی که باید میشناستت. میدونی که تمام سعی اش رو میکنه.. و این عالیه تا همین جاش هم خوبه.

 

بعدش هم فقط میمونه توکل به خدا ... 

امیدوارم یه کار خوبی کرده باشم که پاداشش یه زندگی آروم باشه...