می ترسم از اینکه .................



.... باز هم صداها اذیتم می کنه.

-         تو احمقی باز هم می خوای همون بلا سرت بیاد کم زجر کشیدی سر فراموش کردنش ....  تازه اونی که اصلا؛ هم بهش وابسته نبودی !!!

-         آخه عزیزه دلم چه ربطی داره. اینبار من واقعا" با حساب کتاب دوستی نکردم.

-         خاک بر سرت اینقدر از این فکرا بکن تا بترشی بمونی ور دل مامانت چند وقت دیگه که بهش وابسته شدی بعد دوباره افتادی تو هچل بهت می گم باید تکلیف خودت رو از همین الان مشخص کنی.

-         من نمی خوام مگه زوره....... من غلط کردم بابا............ وفتی آدم یه بار یه غلطی کرد که دوباره همون رو تکرارش نمی کنه..... نمی خوام دیگه به خدا هنوز شونه هام خسته ست. دیگه نمی کشم من فقط می خوام کمی به آرامش برسم همین. و.....  آرومم می کنه.

-         گریه هاتو نیاری برای من ها .............



حتما حق با اونه خوب من باید چی کار کنم. تازه از یه چاله در اومدم خودم و بندازم تو چاه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  سرم گیج میره. اه این مردیکه هم که با اون صدای نکرش ..........هیچی از شعرش نمی فهمم فقط میشنوم که میگه:

من مستم و تو دیوانه ما را که برد خانه ..................کم خور دو سه پیمانه..........



-        
مریم جون بیا بشین اینجا می خوام باهات صحبت کنم................ خوب نگفتی دوستت چه طوره

-         مرسی خوبه

-         می بینش که

-         بله تقریبا هر روز.

-         ببین مریم جون از الان باید حواست و جمع کنی . اول اینکه انتخاب خوبی کردی. بعد خوب از الان باید کل کلاتو باهاش بکنی . امتحانش کنی ببینی چند مرده حلاجه.... تو این دوره و زمونه باید خوب حواستو جمع کنی خانوادش و میشناسی ......... خوب چرا نه ببر با خانوادت آشناش کن. برو تو خونوادشون.

-         آقای ارتشبد من اصلا" تو این فکرا نیسم. اون هم نیست.

-         خوب بی خود نیستی......!!!!...... اونم بی خود نیست ...!!!!!...... پس چی همینجوری............. این اون چیزهایی که باید بدونی !!!  بی خود هم از این حرف های احمقانه نزن. نا سلامتی شما بزرگید تحصیلکرده اید... همین طوری که نمی شه با پسره هر روز هر روز می رید بیرون..............



سرم باز گیج میره دلم می خواد یه جواب دندون شکن بهش بدم ولی می تونم. حتی تو ذهنم. آخه حرف حساب میزنه و خوب حرف حساب هم جواب نداره که .... خودم هم نمی دونم چه غلطی دارم می کنم..............  سرم باز گیج میره ....... دستام بی حس شده.  باز اون آهنگ لعنتی .

دو . ره می . فا سوللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل
 
دلم میخواد داد بزنم
Fuck it off !!!  


خدایا چرا اینجوری شدم. باید بگم که حالم بده .... تو رو خدا نگه دار. هیج کس منو نمی بینه........ تنهام تنهای تنهام .    می خوام دستمو ببرم بالا نمی تونم ......... دارم یرت می شم توی چاه........ وای چقدر سیاهه.  هیچ کس منو نمیبینه دارم پرت میشم.............
انگار یکی منو دید . گرمای دستشو رو شونه هام احساس می کنم. . ولی من باز دارم پرت میشم. چرا نمی ایسته.

نفسم بند می یاد حالم داره بهم میخوره.

 به زحمت شیشه رو میکشم پایین. 

فقط یه ذره.

دارم فکر میکنم حتما" اگر که کمر رو نبسته بودم پرت می شدم رو  زمین .

نفسم بند می یاد . چرا هوا اکسیژن نداره. حتی فکم هم بی حس شده.

باز یکی سرم و می گیره  تو دلم میگم . آخ خدا خیرت بده داشتم پرت مشدم. ............... یه آب سرد.

حالم بهتر شد.

.............. اینجا کجاست ..................   چقدر نگرانی تو هوا هست............. حتما" الان فکر میکنه که این دختره چه مرضی داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خندم می گیره. چم شد یه هویی ....... خودم هم نمی دونم...... دستام گرم میشه..............

آخیییییییییییییییییییییییییییییییییشششششششششششششششششش

یه دنیا آرامش میریزه تو وجودم. این مرد چه قدرت عجیبی داره تو آروم کردن من...... باز هم یه دنیا نگرانی ........ نمی تونم بهش نگاه کنم ............

-         دستام سرده؟

-         نه. فقط یه ذره.

باز هم کم آوردم جلوش........... آخه من همیشه ادعام می شد............ هیچ کس تو محبت کردن از من سر نیست............. هر کی با من باشه یه حس غرور  داره .......... بیچاره !!!!!!!!! اینبار کم آوردی هه !!!!!!!!! ............ سرم درد می کنه............ با خودم کلنجار میرم..............

آروم شدم . 
با خودم حرف می زنم .....
حالا خیالت راحت شد؟ آره.
فهمیدی اون چیزی رو که میخواستی بفهمی ؟ اهم
  به خودم میخندم.

-         خجالت میکشم.

-         وا برای چی؟

خودم هم خندم می گیره هیچکس هم نه تو خجالت می کشی ............. قدرتم و ازم میگیره ..... چقدر محکمه !!!!!!!! مثل یه کوه............ از الان بهش تکیه کردم. نه که بهش احتیاج داشته باشم ........ نه  دیگه می تونم رو پاهای خودم وایسم .........
لذت میبرم از این کار........... یه دنیا آرامش می ریزه تو وجودم . یه حس خیلی خوب . یه حسی که هیچ وقت تجربه نکرده بودم .........    فقط .......



  ................. 
می ترسم از اینکه دوستش داشته باشم  ................

نگاه

... این غریبه کیه از من چی می خواد         اون به من و من به اون خیره شدم ...

حالم خوبه ؛ فقط دلم می خواد که همه مثل خودم عقل و احساسشون نزیک به هم باشه !!!
حالا یه نفس عمیق ... و انگشتای جمع شده و یه گابریل مهربون که می خوام باهاش آشناش کنم.


وظیفه

اگه محبت کردن یه وظیفه است من آدم وظیفه نشناسی هستم !!!
 یه آدم وظیفه نشناس که حداقل می تونه بعد از یه مدت خوب یا بد بودن آدم ها تشخیص بده. فقط ترجیح می ده که به  جای دوست داشتن ظاهری به خودش فرصت بده تا با اطمینان دوست داشته باشه و محبت کنه نه اینکه کاراش فقط واکنشی باشه در برابر کنش های انجام شده.
قلبم شکست.