آینه بخت

چقدر زمان زود میگذره.............
الان ۵ ماه تمومه که میشناسمش . تو این ۵ ماه زندگی من و از این رو به اون رو کرده. با قدرتش با استحکامش  ِ حتی با غرورش که بعضی وقتها خیلی دوست دارم!
.......... روز اول حس میکردم که انگار دستاشو گذاشته رو شونه هام و همش ازم حمایت می کنه. الان هم همون حس رو دارو فقط چز اینکه گاهی دستاش واقعا رو شونه هامه. انگار میدونست. که این همونیه که باید مواظبش باشه. و اینقدر رو این موضوع مطمئن بودم که بی حس شدم بی حس و خنثی .


.... رفته بودیم مهران .می خواستیم روسری بخریم . یه روسری سرم بود سبز پشمی . همش صورتم و می خورد. ۴ تا روسری و شال خریدم . بعد اومدیم گفتم :
ـــ یه روسری به سلیقه خودت انتخاب کن بده الان سرم کنم.
یکیشون رو که رنگ سماقی بود برداشت. و من سرم کردم. خیلی به صورتم و آرایشم می یومد. تو یه آینه شمعدون فروشی تو یه آینه قدی بزرگ خودم رو نگاه کردم و روسریم رو مرتب. یهویی چشمم افتاد بهش. نگام کرد خندید . منم خندیدم میدونستم که داره به یه چیزی فکر میکنه.اصرار کردم:
ــ تو رو خدا بگو داشتی به چی فکر میکردی؟ بگو تو رو خدا؟
ـ تو بگو داشتی به چی فکر میکردی؟
ــ قبوله من میگم ولی اول تو. زود باش امیر جونم زود باش بگو دیگه؟
ـ باشه میگم حالا به وقتش
ــ نه همین الان باید بگی.
ـ داشتم فکر میکردم که ایشالله تو آینه بخت ببینمت.
ــ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!

کوپ کردم. یه ذره هم به تته پته افتادم 
ــ آهان خوب من داشتم فکر میکردم که خوشگل شدم. یعنی. خوب امروز احساس میکنم که خوشگل شدم !!!!!!!!!!! امممممممم

الان وقتی بهش فکر میکنم از اون حال و اون احساس خیلی خوشم می یاد. مخصوصا وقتی که هنوزم باهامه هنوزم تو تصمیمش مصمم و......... فقط اینجاش بده که من باید جواب بدم . و جواب مثبت یا منفی من زندگی جفتمون تو مشخص می کنه.

بازم بهش فکر میکنم. مخصوصا به دستاگرمش که همیشه پشت منه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!


یعنی من می تونم گرما بخش دستاش باشم؟
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد