... در اوج اینکه فکر می کنی خیلی تنهایی می بینی که همون زمان همون لحظه یکی داشته بهت فکر میکرده یکی که هنوزم شک داری که راست می گه یا نه هست یا نیست. اگه هست پس چرا تو هنوز اینطوری هستی و اگه نیست پس چرا اینهمه از خودش نشون به جا می ذاره.

دست به هر چی می زنم یه نشونی از اون رو داره. انگار موبایلم و به اسم اون زدند آخه همش حرفای اونه اینقدر زیاد که گاهی حس می کنم بوی عطر او نو میده. شاید اینقدر نزدیکه که نمی بینیش . آخه می گن بعضی چیز هاس که وقتی از دستشون می دی تازه متوجه بودن شون می شی. شاید این هم از همون هاست.

بدتر از همه اینکه میدونی تو تموم فکرت هست. تموم فکرتو می خونه. همه چیز رو می دونه و وقتی که تو میخوای دور بشی حتی یه ذره اینقدر ازت محبت می خواد که باز نزدیک میشی شاید که نزدیک تر......

نمی دونم خوبه یا بده .... این همون چیزیه که من احتیاج داشتم یا نه.... درستش چیه؟؟؟؟

آره خدایا صادقانه به درگاهت اعتراف می کنم که من به کسی احتیاج داشتم که دوستم داشته باشه. نه نه نا شکر نیستم. مرسی به خاطر لطفت مرسی به خاطر حکمتتت که نشونم دادی فقط می ترسم !!! اونم خیلی زیاد. من و انداختی تو یه رودخانه که پر از ماهیهای خوشگله و دورش هم گلهایی روییده من فقط تو ذهنم برای خودم ترسیم می کردم. با سایه های درختای بلندی که احساس خوب حمایت رو بهت می ده . انگار که شونه های خسته ات رو محکم گرفتن و می گن که ما هستیم ما پشتتیم. ما دل گرمیتیم.. با یه نسیم مطبوع که همیشه هست. و فقط تنها چیزی که هست اینه که می ترسی ...... می ترسی از اینکه نکنه آخر این رودخونه  که خیلی آروم به نظر می رسه یه آبشار مرتفع باشه !!!!! اون وقته که یه هویی دلت میریزه ... دیگه گلها رنگ و رو ندارن ...

 

آخه سیاوش جون قربوت برم تو میگی که باید پارو نزد وا داد باید دل رو به دریا داد .....

دل من اینقدر ترسوی که من نمی تونم حتی به رودخونه بدمش دریا که جای خود داره...

 

باز آب گرم باز هم هق هق گریه... آخه خدایا چقدر این بندتو لوس و نازک نارنجی آفریدی ؟؟؟

بازم نمی خوای کسی رو تو خوشی و خلوتت شریک کنی. شاید چون که می دونی این درخواست اونه .... خلوتت رو می خواد خالصانه و صادقانه جایی که هنوز هیچ کس بهش پا نذاشته. همون چیزی که فکر می کنی باید بمونه تا اون حال مقدس تو اون خلوت دست نیافتنی ت حقظ بشه ....

خیلی درخواست بزرگیه .... چه جوری بهت می نونه اعتماد کنه .... یعنی مردم خلوتشون رو اوون خلوت ترین جای خلوتشون رو... شریک میشن ؟ ... نمیدونم گیج شدم.

شاید اینقدر مهربونه که من نمی تونم بهش نه بگم. با چشمای مهربونش که وقتی اشکی شد می تونستم که خیلی کارها بکنم تا آروم بشه ولی فقط نگاه کردم . و بعدش به خودم بدو بیراه گفتم ....... دختر دیوونه این چه وضعه دلداری دادنه . اون برای تو هر کاری می کنه اون وقت تو ....

خیلی چیز ها از ذهنم گذشت ولی فقط سکوت بود بین ما سکوت مرگ آور چون می دونستم اگه هر کدوم این سکوت رو بشکنه حلقه های اشک هم باهاش پاره میشه ... نمی دونم چرا بغض کرده بودم . خوبه زیاد از آشناییمون نمی گذره .....

واسه همینه که می ترسم چون هنوز زیاد نمی گذره و اینه...  اگه بیشتر بگذره چی می شه؟

 واسه همینه که نمی تونم خوب بببینمش چون هر وقت هم که میام یه ذره ازش دور بشم تا ببینمش باز نزدیک می شم... نمی دونم چرا ولی به خاطر اینه که ا ون اینجوری میخواد.. مثل یه شیشه حساسه خیلی از حرفا رو می ترسم بهش بزنم.

 

یه چیزی رو خوب میدونم و اون اینه که قدرت روحی اون از من بیشتره .. و این خیلی بهش کمک می کنه که تو چالشهای احساسی زمین گیر نشه و غرور من تو حفظ ظاهر بیشتره که خودم رو داغون می کنه ولی باعث میشه که دیگران بگن چه ساده چه بی احساس چه ..... همش این حرفا رو میزنم به خودم و همش یادم میره تا میبینمش همه چیز تموم میشه همه اون شعارها بازم همون لبخند مهربون میاد تو صورتم ...

 

حتی وقتی که میام خاطراتم رو بنویسم همه اونها اسم اونه . گاهی دلم میخواد فرار کنم ولی بی تحرکم اصلا؛ قدرت ندارم. مثل زمانی می مونه که می خوای از خواب بیدار بشی نه خوابی و نه بیدار . نه میتونی پا شی نه عاقلانه است که دوباره بخوابی .....

یکی من و بیدار کنه . بهم بگه که کجام دارم خواب می بینم  یا بیدارم ....

آهای با شمام یکی بیاد من و تکون بده ....

چون دیگه کم کم دارم مسخ می شم.

 

این رو یک روزی نوشتم که هنوز مثل حالا تو این رودخونه پیش نرفته بودم !!!

 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
ناز خانوم سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:44 ب.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

اینا همش نشونه خوبیه
دوستش داشته باش و حساستو ابراز کن
از هیچی هم نترس
خدا پشت و پناه هردوتون باشه

ناز خانوم چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:10 ق.ظ http://nazkhanum.blogsky.com

:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد