سر در نمی یارم چه جوری یه آدم می تونه اینهمه تغییر کنه ................ اعصابم به هم ریخته این هم یکی از نشو نه های قدرتشه ......... هنوز مات و مبهوت تم. خوبه حداقل به یه نتیجه هایی رسیدم . آدم خود خواه تر و مغرور تر از من هم پیدا می شه !!!
بچه جون تو خودتو دست هیچ کس نمی تونی بسپری مگر خدات. بعد از اینهمه سال هنوز عقلت نمی رسه............
وای خدایا چقدر نگرانشم ............
می دونم اینقدر دیوونه هست که محکم وایسه ..... خوب اینطوری بهتره ........
کلافه ام ..........
تق...................
دستم و می ذارم رو صورتم................
نمیدونم چی شد.
لیوانم ؛ همون لیوان سفید که روش عکسای میوه داشت و من با لذت توش نسکافه و چای می خوردم ؛ شکست ... تمام چای توش پرت شد تو صورتم....
رئیسم با نگرانی نگاهی به من کرد و گفت: مریم دست نزن. فقط یکی رو صدا کن بیاد برات تمیز کنه. خودت خوبی ؟ مواظب باش !!!
- خوبم . مرسی . خودم درستش میکنم.
اگه یه روزی یه جای لیوان سفید دم دستیم ؛ قلبم و بشکنه چیکار کنم .... خدایا نکنه بازم می خوای حکمتت رو نشونم بدی ...........
حالم خوش نیست !
سلام
اول شدم
جایزه نداره؟
سلام میگما منم دوم شدم ولی خارج از شوخی ..
چه بشک بشکنی را انداختی ها
سلام دوست من
امیدوارم که خوب باشی
به ما هم سری بزنید
اگر هم دوست داشتید تبادل لینک نماییم
وبلاگ خوبی دارید
موفق باشید
دفعه اول بود امدم ولی تمام این صقحه را خوندم .....
امیدوارم که هیچ وقت دلت نشکنه!!! هیچ وقت!!!!!!!!!!!
سلام وبلاگ قشنگی داری ....... به ما هم سری بزن موفق باشی