دختره !!!

باز هم نشسته طبق معمول با همون قیافه از خود متشکرش . انگار هیچ چیز نمی بینه جز خودش و دخترش . با تکبر لم داده و کتاب می خونه.... گاهی هم سرش رو بالا می کنه و باز با تکبر یه نگاهی میندازه و یا یه نچی می کنه و خاموش میشه.... دخترش پیاده می شه آخه اینجا ایستگاه مدرسه دخترشه . تا ته جایی که می خواد محو بشه نگاش میکنه. بعدش براش با عشق دست تکون میده .شاید هم تو دلش قبون صدقهاش میره . یه دختر جوون میشینه کنارش. شونه به شونهش.
تازه توجهم به شونه هاش و هیکلش جلب میشه ... چقدر جا مگیره .... دختره همش وول می خوره. دستشو میکنه تو کیفش و یه نایلون در می یاره تو نایلونش پره از تکه های پنبه و تکه های دستمال کاغذی... یه تکه از اونها رو با وسواس در می یاره . بعد عینکش رو از چشمش در می یاره.می زاره رو کیفش و بعد سعی کنه که کیفشو ببنده در حالیکه عیکنش مدام لیز می خوره. بعد دوباره عینکشو میزاره رو چشمش فقط تا حدی که بایسته. کیفشو می بنده.
............ کمی آروم میشینه.دوباره انگار که چیزی یادش اومده باشه. کیف شو باز من کنه. زنه کم کم چشماشو میاره بالا و به کارای دختره نگاه ممی کنه. یه نچی هم زیر لب می گه. ازش حرصم میگیره شاید چون همش غر میزنه شایدم چون اینقدر دماغشو بالا نگاه میداره حرص من و در می یاره ....
دختره یه کتاب از تو کیفش در می یاره . شروع می کنه به خوندن .... یه ذره بعد انگار منصرف میشه باز کتابش و میذاره تو کیفش. از کارش خندم میگیره. خوب داره این زنه رو حرص میده ........... به کارش وارده .......... زنه همش می گه نچ ...............
دوباره کیفشو  باز می کنه  ... من رو هم کلافه کرده. دیگه نمی خوام بهش فکر کنم.


نمی دونم امروز اس ام اس داشتم یا نه ؟ کنجکاوم بدونم با توجه به حرفای دیشبمون برام چی نوشته ؟ نمی دونم حتی اگه ازم بدش اومده باشه یا دیدش هم تغییر کرده باشه ......... نمی خوام غیر خودم باشم. گذشتم .....آیندم ......... حرفام میخوام خودم باشم خود خودم........ ولی همون مریم پاک همیشگی .........حتی انرژی هم براش نمیذارم .......بر عکس اون که میدونم برام خیلی مایه میذاره ...... دلم براش میسوزه ............گیر کی افتاده ............


 دختره باز هم تکون می خوره اینبار می خواد سرش رو جابجا کنه تا بخوابه.... ولی نمی تونه و بخاطر همین باز تصمیم میگیره تا کتاب بخونه ........ 
همه پیاده می شن . زنه هم پیاده میشه. اینبار به گرمی به یکی میگه: خداافظ عزیزم خوشحال شدم دیدیمت... و با اصرار می هواد که اون جلوتر بره !!!!  و باز هم یه نچ نچی به اطرافیانش می کنه و راهش رو میگیره و میره ...............


 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد